این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .
کم می آورم ،
بازوانی میخواهم که تنگ در برم گیرند ،
اما نه هربازوانی . . . فقط آغوش تو
این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .
کم می آورم ،
بازوانی میخواهم که تنگ در برم گیرند ،
اما نه هربازوانی . . . فقط آغوش تو
اگر برای تو شعری عاشقانه بخوانم
این شعر،تا ابد با تو خواهد زیست
حتی وقتی که من دیگر نباشم
یا وقتی که دیگر میان ما عشقی نباشد
شعر عاشقانه،بیشتر از آدمها می ماند
عاشقانت تو را ترک می کنند
عشق تو تويه وجودم، عشق تو گرميه شبهام
مثله يک راز نگفته، شعله ميکشه رو لبهام
عشق تو خون تو رگهام، حسه اين چشماي گريون
تنه تو گرميه آفتاب،تويه چله تابستون
لمسه تو زيباييه،يک شبه رويايه
حسه به تو رسيدن،معکوسه تنهاييه
دلگيرم از فاصله،بخند و آرومم کن
منو به جرم قلبم ،به رويا محکومم کن
نقشه تو زيباييه ،يک شبه آفتابيه
تو رو نفس کشيدن،انکار بي تابيه
مثله خورشيد در برم،تنم رو شعله ور کن
رويايه هر شبم رو،با يک بوسه معتبر کن
تنه تو ادامه جاده خورشيده
چشم تو نور رو تنه لحظه هام پاشيده
تا تو با مني نگاهم خيسه يک روياست
با تو موندني شدن چقدر زيباست
تـنـهـا بـرای چشمـان تــــــو می نـویســم
کـه نگاهتـــ تکــراری از آسمــان استــــ...
تــو هـمانـی هستـی کـه بـهـــار را برایـم بـه ارمـغـان آوردی
و من همانی هستم کــه بـه عشقتــــ وفـادار مانـده ام
و روزهـــای بــی تـــو را در دفتـــــر دلـم شمــارش کــردم...
لـمس کـن گونـه هایـم را کـه خیـس اشکـــــ استــــ و پُر شیـــار ..
تـویـی کـه می دانـی مـن چگونــه عاشقتـــــ هستــم ...
منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم
در چشمانت خیره شوم دوستت دارم بر لبانم جاری کنم
منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم
سر روی شانه هایت بگذارم . . . از عشق تو . . .
از داشتن تو اشک شوق ریزم
منتظر لحظه ای مقدس که تو را در آغوش بگیرم
بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم
و با تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم
آری من تو را دوست دارم
و عاشقانه تو را می ستایم
کــاش گــفـتـه بــودی...
کــاش گــفـتـه بــودی عــاشـق دیــگـری شــده ای...
مــن خــودم عــاشـق بــودم درکــت مــی کـردم...
مـ نُ تـــــ ـو !!
مــُعآدلهـ ای بودیـ ـم!!
کـهـ در آغــــ ـوش هَم حــَــل شُدﮯم!!
من برات یار میشم
یاره وفادار میشم
♥
دل و دلدار میشم
غم داری غمخار میشم
♥
با تو تبدار میشم
با تو بیمار میشم
♥
با تو چشمامو میبندم
با تو بیدار میشم
کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز
کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
من یک دخترم ...
مرا پریشانی موهـــــآیت نـــــه !
مرا تـــه ریـــش خستـــه ات دیوانـــه میكند ...
چشمان تو میخانه من است و لبانت ساقی!!؛
هنگامی که میخندی لبانت شراب شیرین عشق را برای من میپیماید...
و من مست خنده های تو میشوم!
من بهانه میگیرم و تو
لبانم را با یک بوسه ببند. . .
► ●● هے غـَریبــﮧ
●● شـَب ِ عـَروسے کـت و شـَلوار ِ سیــآهش رآ بـﮧ او بپـُوشــآטּ
●● رنـگ ِ سیــآه بـﮧ مـَـرد ِ مـَـטּ خـیلے مے آیـَد
●● بـَند ِ کـِروآتـش رآ خـُـودت سـِفت کـُـטּ
●● ایــטּ کــآر رآ دوسـت دآرد
●● وقـتے دستــآنت رآ مے گیــرد
●● خـُـودت رآ در آغـُـوش ِ او بے انـدآز
●● بــآ ایــטּ کــآر احســآس ِ آرآمـِش مے کــُند
●● زَحمـَت ِ تــآج ِ عـَروس رآ نــَکش
●● سـَلیقـﮧ اش رآ خـُـوب مے دآنـَم ، بـَرآیت گـِرفتـﮧ اسـت
●● خـُلآصـﮧ کـُنم غـَریبـﮧ
●● جـآטּ ِ تـُـو و جـآטּ ِ مـَـرد ِ مـَـטּ ...